«کنسرت احسان خواجهامیری که قرار بود هفتم و هشتم اسفندماه در سالن نمایشگاه منطقه آزاد اروند برگزار شود به دلیل رعایت نکردن روال قانونی در گرفتن مجوز و همچنین بیتوجهی به جایگاه رفیع شهرهای شهیدپرور آبادان و خرمشهر در آستانه آغاز حرکت عظیم فرهنگی کاروانهای راهیان نور با اعتراض متدینین و فعالان فرهنگی آبادان مواجه و با رایزنی با مدیریت سازمان منطقه آزاد اروند اجرای این کنسرت لغو شد.»
به گزارش سایت تحلیلی خبری بینانیوز به نقل از عصر ایران، این جملات برگرفته از خبری است که دیروز یکی از خبرگزاریها منتشر کرد. در ادامه هم به نقل از یک «فعال فرهنگی» اضافه شده است:
«ما مخالف شادی و ایجاد فضای نشاط در منطقه نیستیم ولی اجازه نمیدهیم برخی افراد بخواهند با سوءاستفاده از موضوع نشاط در منطقه برای دستیابی به امیال مادی خود قانون را دور زده و باعث جریحهدار کردن خاطر مومنین و متدینین منطقه شوند.»
به این بهانه چند نکته را میتوان یادآور شد:
1- متولی صدور مجوز برگزاری کنسرت موسیقی کیست؟ آیا به صرف اعتراض کسانی که از آنان با عنوان «متدینین و فعالان فرهنگی» یاد میشود میتوان مجوز صادره از سوی دستگاههای مسئول مانند اداره کل ارشاد، نیروی انتظامی و نهادهای دیگر را نادیده گرفت؟ اگر روال قانونی در گرفتن مجوز طی نشده چرا همان دستگاههای مسئول واکنش نشان ندادند و موضوع به جمعی که به لحاظ حقوقی مبهم هستند نسبت داده میشود؟
2- اگر برگزاری کنسرت موسیقی بیتوجهی به «جایگاه رفیع شهرهای شهیدپرور» باشد این گزاره به آبادان و خرمشهر منحصر نیست و هر شهر دیگر ایران را نیز در بر میگیرد. مگر تهران و تبریز و اصفهان و دیگر شهرهای ایران چنین نیستند؟ با این حساب در هیچ جای این سرزمین نباید کنسرت موسیقی برگزار شود!
3- با مهاجرت خوانندگانی چون شادمهر عقیلی و حمید طالبزاده و خیلیهای دیگر که از دخالتهای مکرر افراد غیرمسئول و انتظار فرساینده برای برگزاری کنسرت و مجوز فروش و عرضه آلبوم خسته شده بودند تصور میشد این رویهها اصلاح میشود اما به نظر میرسد کسانی که با تغییر دولت مناصب خود را از دست دادهاند با عنوانی دیگر مانع میشوند. آنان قدرت دارند و این قدرت را یک روز از پشت میز و با عنوان مامور دولت احمدینژاد اعمال میکنند و روز دیگر این طرف میز و با پشتگرمی به برخی دستگاهها، بی آنکه مشخص شود دقیقا که هستند.
4- هدف از تشکیل سازمانهای مناطق آزاد این است که در حیطه خود اختیار کامل داشته باشند و از اینرو گاه برای جذب مخاطب اقدام به برگزاری برنامههای متنوع میکنند. به عنوان مثال سازمان منطقه آزاد انزلی در شمال کشور از جمله سازمانهایی است که همهساله به صورت رایگان حتی در ایام پرمسافر نوروز برنامههای متعددی به اجرا میگذارد و شور و تحرکی در منطقه ایجاد کرده است. سازمان منطقه آزاد اروند در جنوب نیز احتمالا چنین انگیزهای داشته و نه درآمدزایی. آیا میتوان یک سازمان اقتصادی در این سطح را از برگزاری برنامههای فرهنگی و هنری منع کرد؟ معلوم است که با «رایزنی»! از نوع «با فضاسازی رسانهای» مدیریت سازمان از کرده خود پشیمان میشود و سری را که درد نمیکند دستمال نمیبندد.
5- بر هم زنندگان، احتمالا نگران استقبال فراوان جوانان منطقه از این برنامه بودهاند و آن را در تعارض با برنامه فرهنگی مورد حمایت خودشان – کاروان عظیم فرهنگی راهیان نور – میدانند. اما آیا آنان که از شرکت در کنسرت خواجهامیری محروم شدهاند از برنامه مورد نظر «فعالان فرهنگی» استقبال میکنند یا در خانه پای برنامههای شبکههای ماهوارهای مینشینند که به راحتی در شهرهای مرزی قابل دریافت است؟ در اینگونه شهرها از پارازیتی که مردم تهران را رها نمیکند هم خبری نیست. اگر آنها را از شنیدن صدای خواننده فارسیزبان ایرانی محروم کنیم به شنیدن صدای کدام خواننده و از کدام کشورها سوق میدهیم؟ ضمن اینکه مگر نمیتوان از هر دو برنامه استفاده کرد؟
6- این خاطره را چند تن از بزرگان انقلاب نقل کردهاند که روزی در خانه امام صدای تلویزیون شنیده میشده که در میان برنامه موسیقیهای معمول پخش میکرده است. از امام میپرسند اشکال ندارد؟ امام پاسخ میدهند: در تلویزیون طاغوت شنیدن برنامههای خبری هم اشکال داشت چه رسد به موسیقیهای آن اما این تلویزیون جمهوری اسلامی است و شما صدایی را که از تلویزیون جمهوری اسلامی پخش شد میشنیدید (قریب به مضمون). اکنون هم میتوان گفت برخی ظاهرا فراموش کردهاند که این برنامهها با مجوز وزارت ارشاد جمهوری اسلامی و نیروی انتظامی جمهوری اسلامی برگزار میشود و این موسیقی نسبتی با آنچه در اذهان با این عنوان ثبت شده ندارد.
7- زندگی از عرصههای متعدد تشکیل میشود. وجود یک مقوله الزاما در غیاب عدم دیگری نیست. مگر نمیتوان هم کاروان راهیان نور داشت و هم یک برنامه متعارف موسیقی و البته در دو جای مختلف و دو روز متفاوت؟ مگر سیمای جمهوری اسلامی از همین خوانندگان در برنامههای مختلف استفاده نمیکند و در عین حال برنامههای مورد نظر «فعالان فرهنگی آبادان و خرمشهر» را تبلیغ نمیکند؟
8- جنگ یک استثنا بود، نه قاعده و نمیتوان همه عمر را با احساس جنگ سر کرد. خاطرات فداکاریها را البته که باید پاس داشت و امنیت کنونی را قدر دانست اما این کار مستلزم محروم بودن از هنر نیست و اتفاقا یکی از راههای یادکرد حماسهها موسیقی است. از منظر شور و شوق زندگی نیز میدانیم که مردمان خرمشهر و آبادان قرنها با شادی و مسالمت زندگی کردهاند. درگیر جنگ شدن در سال های 59 تا 67 هم نباید به این معنی باشد که پس از جنگ دیگر به شادی و صلح و زندگی نیندیشند. اصل، صلح است و زندگی، نه جنگ. این مردم اتفاقا بیش از دیگران به شادی و نشاط نیاز دارند. تمام شادی آنها شده تیمهای فوتبالشان که یک سال در لیگ برتر هستند و سال دیگر نه و بیشتر دغدغه سقوطشان مطرح است تا لذت تماشای فوتبال. (با منطق مورد نظر «فعالان» بازی فوتبال هم یک کار لغو است. یک عده پول میگیرند تا دنبال توپ بدوند و یک عده دیگر هم این کار را تماشا میکنند. کجای این کار فرهنگی است؟!)
9- با کپیبرداری غیرمجاز و دانلود از اینترنت، چهرههای موسیقی نه فقط در ایران که در جاهای دیگر دنیا نیز نمیتوانند روی درآمد حاصل از فروش آلبوم حساب کنند چون آوازها و برنامهها به سرعت تکثیر میشود بی آنکه به سرمایهگذار و تهیهکننده اصلی سهمی برسد. بر این اساس مهمترین منبع درآمد، برگزاری کنسرت است. ادامه این روند به این معنی است که به چهرههای موسیقی بگوییم کار کنید اما درآمد نداشته باشید.
10- جوانان شهرستانی همواره احساس تبعیض کردهاند و گمان میکنند از برخی برنامهها که در تهران اجرا میشود محرومند. ادامه رفتارهایی از این دست، برگزاری کنسرتها را محدود به کلانشهرها میکند و در عمل به تبعیض دامن میزند. احتمالا به این خاطر که «فعالان فرهنگی» در تهران و کلانشهرها دغدغههای مهمتری دارند.
این گفتار نمیخواهد صبغه سیاسی داشته باشد وگرنه باید به رییسجمهور یادآور میشد گاهی اعتراضات سیاسی در قالبهای دیگر خود را ابراز میکند. بر هم زدن یک برنامه مصوب رسمی هنری به این معنی است که کسانی بیاعتنا به جابهجاییها این پیام را انتقال میدهند که همچنان از قدرت برخوردارند. چرا که در تعریف مشهور «ماکس وبر»، قدرت، تحمیل اراده به دیگری است و به میزانی قدرت داری که میتوانی تحمیل کنی و مردم ناظر نیز قدرت یک شخص یا یک دستگاه را به اندازهای که میتواند ارادهاش را تحمیل کند و تحقق بخشد ارزیابی میکنند.
این موضوع البته به گفتاری دیگر نیاز دارد و در اینجا فارغ از این سخنان پیچیده تنها میخواهیم بگوییم زندگی تنها دغدغه تامین معاش و گرفتار شدن در چنبره مادیات اختراع بشر نیست که گاه به بلای جان او بدل شده است. روح هم غذا میخواهد و هنر، غذای روح است و موسیقی یکی از این غذاها و تشخیص مشروع بودن و قانونی بودن یا نبودن آن نیز با افراد و دستگاههایی است که در این زمینه حجیت و مسئولیت دارند. همین …
انتهای پیام