رئیس پیشین سازمان خصوصی سازی که در زمان احمدینژاد استعفا داد میگوید «سهام عدالت در واقع بزرگترین مانع خصوصیسازی در کشور بود. که الان به یک دردسر بزرگ تبدیل شده است. من اخطار کردم و حتی استعفا کردم اما کسی آن زمان گوشاش بدهکار نبود من نسبت به خصوصی سازیهای زمان احمدی نژ اد هشدار دادم اما همه بیتوجه بودند کسی گوش نکرد.
:
به گزارش سایت خبری بینانیوز ، به نقل از بهارنیوز، از سال۱۳۸۵ دکتر غلامرضا حیدری کردزنگنه ریاست سازمان خصوصیسازی را به عهده داشت و ریاست او بر این سازمان حدود ۵ سال ادامه پیدا کرد و درنهایت و مطابق آنچه که گفته شد حسینی وزیر اقتصاد و دارایی دولت دهم یعنی دولت دوم آقای احمدینژاد با قبول استعفای کردزنگنه از این ریاست، او از مشاغل دولتی کناره گرفت و هماینک یکی از فعالیتهای کاری او در شرکتهای داروسازی است. سایت ندای ایرانیان با او در این زمینه گفتوگو کرده است که چرا مدیریت دولتی کارآمد نیست. البته کردزنگنه اعتقاد دارد از صدها شرکت دولتی واگذارشده فقط تعداد معدودی کارآیی بیشتری پیدا نکردهاند،
:
شما زمانی مسئول خصوصی سازی در کشور بودید. چرا خصوصی سازی در ایران با شکست و چالش فساد روبرو شد؟
واقعیت را بگویم این است که ما هیچگاه بخش خصوصی توانمندی در کشور نداشتیم؛ یعنی دولتها نخواستند و نتوانستند بخش خصوصی را تقویت کنند تا این بخش مسئولیت قبول کند. اگر هم تلاشی برای خصوصی سازی از سوی دولتها صورت میگرفت ناشی از ضعیف ناکارآمد بودن دولتها بود بنابراین پر بیراه نیست اگر بگوییم خصوصی سازی در ایران هیچگاه جدی گرفته نشد و هیچگاه به صورت واقعی صورت نگرفت. از مسائلی که در حال حاضر خصوصیسازی در کشور را با مشکل مواجه کرده است، عدم توانمندی مناسب این بخش است که هیچگاه توسط دولتها تقویت نشد. از سوی دیگر رقابت ارگانهای دولتی و نهادها با بخش خصوصی مانع از موفقیت بخش خصوصی میشود نباید نادیده بگیریم که در ایران؛ مقررات دست و پا گیر بخش خصوصی را ضعیف و نحیف کرده است. عدم گستردگی و عمق کافی بازار سرمایه و تاثیریپذیری این بازار از تحولات سیاسی و تنشهای بینالمللی به عنوان یکی دیگر از چالشهای خصوص سازی است. ما جمعیتی حدود یکدرصد از جهان را تشکیل میدهیم و به طبع باید بازارهای جهان نیز به همین نسبت در اختیارمان باشد. که نیست.
:
چرا دولتها نتوانستند بخش خصوصی را تقویت کنند؟
چون رقیب بخش خصوصی هستند، از سوی دیگر توسعه نیافتگی بورس مانعی برای خصوصی سازی واقعی است. به هر حال سیاستهای متفاوت دولتها در ایران بخش خصوصی را ناامید و ناکام کرده است.
:
داستان خصوصی سازی از چه زمانی جدی شد. این بحث چرا مطرح شد و در ادامه در چه مسیری قرار گرفت؟
بحث خصوصی سازی از زمان دولت هاشمی مطرح شد که بحث درستی هم بود. اساس آن هم این بود که بنگاههای دولتی کارآیی ندارند و اینها باید به بخش خصوصی واگذار شوند. منتها از همان اول یعنی اوایل دهه ۷۰ به مسائل و مشکلاتی برخورد که به فضای کسب و کار در کشور مربوط میشد. از همان زمان باید ما قبل از خصوصی سازی یک کار دیگری میکردیم یعنی خصوصی سازی هدف نهایی ما هست ولی برای رسیدن به آن هدف ما باید اول فضای کسب و کار را اصلاح کنیم. یعنی قبل از آزادسازی نمیشود به سمت خصوصی سازی حرکت کرد. و اگر این اتفاق نیفتد، همین میشود که شد. آن زمان هم ما اینها را مطرح میکردیم، منتها میگفتند نه اینها همزمان با هم جلو میرود. دولت هاشمی آمد که این فضا را بشکند و بگوید که اقتصاد دولتی خوب نیست، باید بخش خصوصی بیاید. این نگاه خوب بود، اما عملا بخش ناچیزی از اقتصاد دولتی به سمت بخش خصوصی رفت. در دولت خاتمی خصوصی سازیها شکل بهتری گرفت ولیکن باز هم در ابتدا محدود بود و زیاد نتوانست گسترش پیدا بکند. تا سال ۸۴ که سیاستهای کلی اصل ۴۴ قانون اساسی از طرف مقام معظم رهبری ابلاغ شد.
:
این اتفاق متاسفانه با پایان دولت خاتمی و شروع فعالیت دولت احمدینژاد همراه بود. این نکته را باید در نظر گرفت این سیاستها برای کارشناسی سال ۱۳۷۹ به مجمع تشخیص رفته بود و پنج سال بر روی آن کار شده بود. بدشانسی تاریخی ما همزمانی اجرایی کردن این سیاستها با فعالیت یک دولت پوپولیست بود. دولتی که تفسیر ۱۸۰ درجه متفاوت با این سیاستها داشت. مسیر خصوصی سازی در این دولت تغییر کرد، سنگ بنای غلط این کار هم سهام عدالت و توزیع آن بود.
:
چرا توزیع سهام عدالت را سنگ بنای غلطی برای خصوصی سازی میدانید، درحالیکه آن دولت این کار را سپردن کار دولت به ملت و در نتیجه توزیع مناسب عدالت میدانست؟
سهام عدالت در واقع بزرگترین مانع خصوصیسازی در کشور بود. که الان به یک دردسر بزرگ تبدیل شده است. من اخطار کردم و حتی استعفا کردم اما کسی آن زمان گوشاش بدهکار نبود من نسبت به خصوصی سازیهای زمان احمدی نژ اد هشدار دادم اما همه بیتوجه بودند کسی گوش نکرد. دولت نهم عملا کاری کرد که سیاستهای کلی اصل ۴۴ اجرایی نشود. اکثر خصوصی سازیها نمایشی بود. چرا که شرکتهای بزرگی که میخواهد واگذار شود بطور مثال ۴۰ درصد سهامش سهام عدالت است. یعنی دست مردم است، مردم هم به صورت اسمی مردم هستند. با این شرایط واگذاری مردم که نمیتوانند هیات مدیره و مجمع عمومی تشکیل دهند. اینجاست که فساد شکل میگیرد و ما از چاله به چاه میافتیم. فعلا گوشهای کوچک از مشکلات بزرگ عیان شده است. بنده به یقین رسیدم که تا وقتی آزادسازی نشود، خصوصیسازیها به نتیجه نمیرسد. یعنی عملا در آنجا دیدم حساب سازی شکل میگرفت، شرکتها به صورت ظاهری سودآور دیده شده و بعد بخش خصوصی بیچاره این مجموعه را میخرید و درنهایت میدید که آن نبوده که تصویر شده است.
:
یا در بسیاری از شرکتهای پیمانکاری که واگذار شدند، پس از واگذاری دیگر کارهای قبلی در قالب سفارش به اینها ارائه نمیشد و آنها در مشکلات خاصی گرفتار میشدند. عدم شفافیت در ارائه وضعیت شرکتها باعث واگذاریهای غلط شد. بعضی موارد هم در دولتمردان دیدگاه غلط بود که پس از واگذاری میگفتند که خریدار توانسته، سود کلانی بکند. سئوال اینجاست مگر قرار بود که خریدار ضرر کند؟ مگر بخش خصوصی سرش به همین راحتی قرار است کلاه برود؟ خوب مجموعههایی که توانستهاند در یک اقتصاد دولتی سرپا بمانند آیا در یک فضای اقتصادی خصوصی نمیتوانند موفق باشند؟
:
این نگاه غلط به خصوصی سازی را شما چگونه تفسیر میکنید. چرا اتفاقاتی که به صورت مشابه در زمان فروپاشی آلمان شرقی افتاد نمیتواند دراینجا شکل بگیرد؟
هنوز این نگاه که ما بخش دولتی ناتوان را واگذار میکنیم که توانمند شود شکل نگرفته است. ما بخش دولتی را واگذار میکنیم که برود در شمل خصوصی خوب کار کند. یعنی سود بیشتری بکند. دیدگاه غلطی که در فلسفه خصوصی شدن شکل گرفته که شما مثال آلمان را هم زدید این است که میگویند ما اول شرکت را سودآور میکنیم، بعد آنرا واگذار میکنیم. اگر شما شرکت را سودآور میکنید پس چرا دیگر میفروشید؟
:
ارگانهای دولتی که به این راحتی به بخش خصوصی میدان نمیدهند. پس آینده خصوصی سازی به کجا ختم میشود؟
ما باید اول بیاییم فکر و فرهنگ خودمان را تصحیح بکنیم. ثانیا برگردیم به این نقطه که این خصوصیسازی، یک فرآیند مکانیکی واگذاری مالکیت از دولت به بخش خصوصی نیست. این بحث را باید از منظر روابط اقتصادی ببینیم. بنده به این نتیجه رسیدم که اگر فضای کسب و کار رقابتی باشد، اصلا لازم نیست شما خصوصیسازی بکنید. اصلا بگذارید دولتیها باشند، فقط فضای کسب و کار را آزاد کنید، بعد به همه اجازه بدهید که با هم رقابت کنند. اگر آنها توانستند بمانند که بمانند، مگر ما چه میخواهیم ما یک بنگاه رقابتی میخواهیم.
:
./.