انتخابات می تواند باعث نشاط و پویایی ، مشارکت سیاسی و تحقق وجه مردم سالارانه نظام گردد و در صورت صحیح عمل کردن وسیله ای است جهت بالا بردن آگاهی های دینی، سیاسی و اجتماعی مردم، مشارکت در تصمیم گیری و تعیین سرنوشت خود ، انتخابات یك نوع نظارت مردمی است برجریان امور ، از این طریق مطالبات خواستها و نیازهای عمومی مطرح و می تواند تبدیل به برنامه ریزی در ساختار سیاسی گردد
انتخابات می تواند باعث نشاط و پویایی ، مشارکت سیاسی و تحقق وجه مردم سالارانه نظام گردد و در صورت صحیح عمل کردن وسیله ای است جهت بالا بردن آگاهی های دینی، سیاسی و اجتماعی مردم، مشارکت در تصمیم گیری و تعیین سرنوشت خود ، انتخابات یك نوع نظارت مردمی است برجریان امور ، از این طریق مطالبات خواستها و نیازهای عمومی مطرح و می تواند تبدیل به برنامهریزی در ساختار سیاسی گردد. در صورتی که اصول عدالت و اخلاق اسلامی رعایت شود میتواند رضایت اکثریت مردم را حاصل نماید چرا که در هر حال، منتخب انتخاب شده اکثریت مردم است .
رقابت و مشارکت باعث ترقی ، کمال و غربال شدن ناخالصیها خواهد شد زیرا در عرصه انتخابات سلایق مختلف بروز و ظهور پیدا می کند، ناخالصیها آشکار و قدرت انتخاب مردم را بالا می برد. انتخابات یک نوع نظارت مردمی است ، اعتماد عمومی بالا میرود ، انسجام اجتماعی ایجاد و رابطه نظام و مردم تقویت خواهدشد و باعث قوت نظام حاکم در برابر تهاجمات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خواهد شد .
حضور مردم در انتخابات باعث بالا رفتن حس مسولیتپذیری آنها خواهد شد بدین دلیل که شرکت در سرنوشت و انتخاب منتخب به معنای پذیرش فرد با همه مسائل پیرامونی آن اعم از ارزشها ، اخلاقیات ، افکار ، رفتار ، منش و از همه مهمتر برنامههای وی برای اداره عمور جامعه می باشد . لذا با حضور مردم در انتخابات و انتخاب فرد مورد قبول نوعی قبول مسولیت در قبال برنامههای کاندیدای مورد نظر و تلاش برای موفقیت وی در رسیدن به اهداف و اجرای برنامههایش میباشد .
در همین حال با توجه به اهمیتی که برای انتخابات برشمردیم حضور در انتخابات امری است ضروری که انصافا مردم ایران در تمامی دورهها به ویژه در انتخابات ریاست جمهوری دوره يازدهم حضوری پرشور و حماسی داشتند و حماسه سياسي مورد نظر مقام معظم رهبري با اين حضور پر شور و شعور محقق شد.
به طور طبیعی میتوان گفت درطول تاریخ مقاطعی که مردم در صحنه حضور نداشتند و برای سرنوشت خود تلاش نکرده اند باطل جایگزین حق شده است و یا آنکه حضور داشتهاند ولی حضور با شناخت و آگاهی نبوده است: به جای اینکه در لشگر علی ( علیه السلام) قرار بگیرند در لشگر معاویه و یه جای حضور در لشگر امام حسین ( علیه السلام ) در لشگر عمر بن سعد قرار گرفته اند ، گاهی به علت عدم حضور مردم افراد خودکامهای برسرکار آمده اند که با دین ، ناموس و همه ارزشهای مردم بازی کردهاند . درطول عمر جمهوری اسلامی در مقاطعی که مردم حضور آگاهانه داشته و حماسه آفریدند دشمن را مایوس کردهاند ولی در مواردی هم شاهد بودیم که بر اثر تبلیغات غیر صحیح مفضول به جای فاضل نشست و با اخلاق و اعتماد مردم بازی شد و در نهایت همان مردم به بیگانگان یا مکاتبِ آنها پناه بردند و در مقابل ولایت ایستادند .
وقتی که مردم رای به تغییر دادند و فردی برخاسته از حوزه های علمیه و از شاگردان امام صادق(ع) را برکرسی ریاست جمهوری نشاندند؛ در واقع نشان داد که مردم هنوز درد دین دارند و آنچه که برای آنها مهم است دین مداری است . آنچه مهم است گفتار پیامبراست که پیامبر رحمت ، رأفت وامين نامیده شده ، مردم از تهمت، کینه ، دوئیت ، پرخاشگری خسته شدند. مردم دوست دارند بین آنها دوستی، صفا، مهربانی ، همدلی برقرار باشند. آنها از گفتمان جناحهاي سياسياي که با شعارهای فریبنده بیان میشود ولی در پس آنها خلوص، صفا ، صمیمیت نیست؛ بلكه نفاق ، كينه، بد بيني را در جامعه نهادينه ميكنند خسته شده اند .
این حضور و این رای نشان می دهد که وظیفه روحانیت وظیفه ای سنگین است و مردم اعتماد خود را همچون گذشته به فردی که خاستگاه حوزوی دارد هدیه کردند. این امر نشان می دهد که روحانیت بیش از بیش باید در عرصه های اجتماعی – سیاسی نقش ایفا کند و به عنوان یک کنشگر فعال نه یک نظارهگر منفعل در این عرصه حضور داشته باشند. درست است که مردم از اوضاع اقتصادی ناراحت هستند ولی باز امید دارند فردی با خاستگاه دینی و براساس آموزههای دینی این معضلات را حل کند . مردم انتظار دارند در عرصههای بین المللی آنچه اصل قرار گیرد اصولی باشد که پیامبر اکرم(ص) در صدر اسلام در تخاصم و تعامل با سایرین عمل نموده اند؛ ضمن نگاه جهان شمولی، نگاه اسلام، اصل مصلحت در کنار اصل عزت ، مدنظر قرار داده شود. لذا ضروری است تشکلهای که برخاسته از حوزههای علیمه هستند خاصه آنها كه با نام اصولگرايي شناخته شده اند (که الحمدلله خدمات شایانی به اسلام مکتب اهل بیت ( علیهم السلام )، انقلاب و نظام مقدس اسلامی نمودهاند) نه تنها از حضور در عرصههای سیاسی سر خورده نشوند بلکه با نشاطتر از گذشته عمل کنند. هر چند این نکته باید مد نظر همه گروههای سیاسی باشد که نقد گذشته میتواند راهنمای راه آینده باشد .
سوالي مطرح است و آن این است که چرا در اکثر محافل حوزوی بعد از انتخابات اخیر این نگرش حاکم شده بود که مردم از روحانیون ناراضیاند لذا آنها نباید کاندیدا شوند و این نگرش وجه غالب پیدا کرده بود که تشکلهای سیاسی منتسب به روحانیت نباید کاندیدا برای ریاست جمهوری معرفی کنند چرا که در گذشته بعضی از کاندیداهای منتسب به روحانیت کارکردی صحیح نداشتهاند (اين مقوله در جاي خود قابل بحث است و انشاء الله در ياد داشتي جدا به آن خواهم پرداخت) یا با این استدلال که اگر کاندیدای تشکلهای روحانی رای نیاورد باعث شکست روحانیت خواهدشد این رویکردها نشان از عدم شناخت کافی و درک صحیح از تحولات سیاسی جامعه است. زیرا هر جریان سیاسی باید به عنوان یک جریان فعال و پویا این توانایی را داشته باشدکه شناخت صحیحی از مسائل سیاسی جامعه، وابستگیها، گسستها، تعلقات، نیازها و کنش آنها داشته باشد تا بتواند با توجه به ارزشها ، آرمانها و نيازها و شناخت روابط اجتماعي، گروههاي مرجع، افراد تأثير گذار ترسیمی روشن از آینده داشته باشد تا در نهایت بتواند در جهت کسب قدرت و استوار نظام سیاسی مورد نظر خود اقدام کند. هرجریان سیاسی بالطبع دارای وظایفی است از جمله جهت دهی به افکار عمومی و فرهنگ سازی جهت بسیج رای و نظر آنها در راستای اهداف مورد نظرِ آن گروه یا جریان برای حکومت و ایفای نقش در قدرت؛ تا آن گروه بتواند اهدافِ موردِ نظرِ خودش را پیاده کند و این مهم در صورتی اتفاق می افتد که درک صحیحی از جامعه و تحولات سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی آن داشته باشد و تحلیل درستی از جامعه ارائه نمايد تا در صورتی که جامعه طبق آرمان های گروه حرکت نمیکند بتواند با کادر سازی نسبت به هدایت افکار جامعه اقدام تا بتواند آنها را در راستای اهداف خود بسیج کند.
انتخابات اخیر نشان داد که تشکلهای اصولگرا خاصه تشکلهای وابسته به روحانیت در این امر موفق نبودهاند چرا که کاندیدای قاطبهی آنها دارای رای اکثریت نشد و از سوی دیگر جامعه به یک روحانی رای داد. این امر نشان از عدم شناخت صحیح جامعه توسط تشکلهای اصولگرا یا عدم معرفی کاندیدای مطلوب جامعه می باشد. یعنی اگر هم شناخت از جامعه وجود داشته است باید بپذیریم که در مصداق، مردم فردی را پیدا کرده و به او رأی دادهاند که گروههای سیاسی وابسته به روحانیت از این شناخت عقب ماندهاند. اگر هم شناخت داشته اند و نخواستهاند كانديداي مورد قبول جامعه را با توجه به ارزشهای حاكم بر جريان خود بپذيرند، پس يا ارزشهاي مورد قبول، داراي اشكال است يا روش و تكنيك عرضه آن ارزشها. در هر صورت بايد بپذيرند كه نتوانستهاند جامعه را به سمت ارزشهاي مطلوب خود كه نماد آن كانديداي مورد نظر جريان خود بوده است سوق دهند و اين براي تشكلهاي روحاني كه خود را مسئول تبيين ارزشهاي والا ميدانند يك ضعف شمرده ميشود.
«از طرفی هیچ نهادی، هیچ نیروی اجتماعی نمیتواند در حد قانع کنندهای از کار آمدی جلوی قدرت اجتماعی را بگیرد چون افراد، مقاومت میکنند ولی تسلیم عقیده عمومی میشوند گرچه ممکن است فرد بین آن چیزی که حقیقی و منصفانه است با آنچه عقیده عمومی است تفاوت بیندازد و از اینجاست که فرد نیاز به هدایت دارد گرچه او دلش میخواهد آزاد باشد .»[1]
لذا ضروری است ابتدا نسبت به مساله شناسی اقدام و آسیبها احصاء و در مرحله اول در عملکرد خود( اگر نارسایی یا انحرافی مشاهده کردند) بازنگري و نسبت به تصحیح آن اقدام شود ولی اگر به روش علمی به این جمع بندی رسیدند که جامعه با اهداف متعالیه انحراف پیدا کرده است، باید از روشهای اثر بخشِ الهام گرفته از اسلام (نه روشهای سلیقهای، تخریبی، اتهام زنی و… که خود اثر عکس میگذارد) نسبت به هدایت جامعه به سوی اهداف عالیه اقدام کنند.
همچنين وظيفه همه گروههاي سياسي كه در چارچوب قانون اساسي فعاليت ميكنند، طبق قواعد حاكم بر فعاليتهاي سياسي و همچنين با توجه به اينكه وظيفه شرعي خود ميدانند كه به قوانين و مقررات جمهوري اسلامي عمل كنند، این است که منتخب ملت را همراهي و او را ياری کنند. چرا که قاعده و قانون چنين ميگويد اگر افرادی از فيلتر نظارتي شوراي نگهبان گذشتند (یعنی جمعي از فقها و حقوقندانان كه بايد بر اساس عدل و انصاف قضاوت كنند، كانديداهايي را به جامعه معرفي كرده اند كه از همه جهت صلاحيت توان اداره كشور را به عنوان رئيس قوه مجريه دارند) پس مردم اولاً مي توانند آزادانه در چارچوب قانون در ستادهاي اين افراد فعاليت كنند، ثانیاً براي آنها تبليغ كنند، ثالثاً امكانات مادي و غيره از اموال شخصي در اختيار آنها بگذارند و در نهايت به آنها رأي دهند. بدین ترتیب، هر كدام از آنها که رأي آورد خود را رئيس جمهور همه بداند و از توهين، تحقير و تعقيب كساني كه به او رأي ندادند يا هوادار ديگر كانديداها بودند بپرهيزند. علاوه بر این طرفداران ديگر كانديداها از لشگركشي خياباني و ساير حركاتي كه خلاف قانون و مقررات است بپرهيزند كه متأسفانه در دوره گذشته هر دو مورد اتفاق افتاد.
لذا بر همه مردم، خاصّه تشكلهاي سياسي، بويژه تشكلهاي وابسته به نهاد روحانيت واجب است كه به اراده مردم احترام گذاشته و با منتخب ملت همكاري و در چارچوب قانون نظارت خود را بر روند امور نهادينه نموده و از مجراهاي قانوني و به طريق شرعي، عرفي ، عقلي و از طريق ساز و كار قانوني اعمال نمايند.
[1] ریمون ،آرون مطالعاتی در آثار جامعه شناسان کلاسیک ، ص 46 .