از مباحث مرتبط با شب قدر بحث عبادت و دعا است. پيش از پرداختن به اين بحث ذكر دو مقدمه لازم مينمايد:
:
به گزارش سایت خبری بینانیوز ،
معناي تاويلي شب
١- معناي شب از ديدگاه تاويلي در عرفان اسلام، معناي وجودي خاصي است. خواجه نصيرالدين طوسي در كتاب آغاز و انجام در تاويل شب و روز از منظر قرآني ميگويد، در واقع خلقت در ديد اسلامي حاصل دو قوس نزول و صعود است. يعني انا لله و انا اليه راجعون. يعني ما از خداوند آمديم(هبوط) و بعد باز ميگرديم(عروج). اين مختص انسانها نيست، بلكه همهچيز از او آمده و به سوي او ميرود. تعبير مرحوم خواجه اين است كه: آنچه مربوط به پيدايش است در قرآن كريم شب ناميده شده و آنچه مربوط به بازگشت است، روز ناميده شده است. پس اول افول نور است. چون وقتي پيدايش اتفاق ميافتد نور از درجات عاليتر به درجات كمتر و كمتري نزول ميكند. و دوم طلوع نور است. در هنگام عروج، خرده خرده اين نور افزايش پيدا ميكند. به اين سبب عبارت از مبدا به شب كردهاند و آن شب قدر است و عبارت از معاد به روز كردهاند و آن روز قيامت است. خواجه بيان ميكند به اين دليل است كه به شب قدر، شب ميگويند و به روز قيامت، روز. چرا كه شب قدر، شب خلقت تقديرات و افول نور است، اما روز قيامت هنگام عروج است و برداشته شدن پردهها. خواجه در ادامه بيان ميكند كه در شب قدر «تنزّلُ الْملائِكةُ و الرُّوحُ فيها بِإِذْنِ ربِّهِمْ مِنْ كلِّ أمْرٍ» اما در روز قيامت «تعْرُجُ الْملائِكةُ والرُّوحُ إِليْهِ فِي يوْمٍ كان مِقْدارُهُ خمْسِين ألْف سنةٍ» است. هر شب قدر در واقع معادل هزار ماه است اما روز قيامت كه نوبت عروج است، چندين برابر است، يعني آن روز معادل پنجاه هزار سال است.
:
بعد بيان ميكند: «وچون كمال مبدأ به معاد است همچنانكه كمال شب به روز است و كمال روز به ماه و كمال ماه به سال، پس اگر مبدأ شب قدر است، معاد روز قيامت است و اگر شب قدر نسبت به ماه دارد،(شب قدر از هزار ماه بهتر است. در آن شب فرشتگان و روح فرو مىآيند.) روز قيامت نسبت به سال دارد.»
:
پس تعبير خواجه اين است كه شب از آن رو شب ناميده شده كه تنزل ظهور حقتعالي در آن اتفاق افتاده است
از منظر حكما و عرفا شب قدر نماد آفرينش و تقدير و نيز تجلي و تنزل دهر است در عالم زمان. تجلي خاصي كه حلقه وصل عالم تدوين(با نزول كتاب تدويني خداوند يعني قرآن) و عالم تكوين(با تقدير مقدرات كتاب تكويني خداوند در آفاق و انفس) است.
:
فضيلت شب قدر هم به همين است كه تجلي خاص در آن اتفاق افتاده است و هماره روي ميدهد. به همين جهت، فضيلت آن شب چنان است كه در حديث آمده است؛ «ليله القدر هي اول السنه و هي آخرها». اساسا سالي كه نزد اولياي خدا مطرح است، اولش با شب قدر شروع ميشود (چنانكه آخر سال پيشين نيز محسوب ميشود). اول سال اولياي الهي آن شبي است كه سرنوشتشان در آن تقدير ميشود تا سال بعد.
:
تنزل فرشتگان
٢- يكي از نمادهاي اين شب همانطور كه در سوره مباركه قدر آمده، نزول ملائكه بر زمين است. ملائكه كارگزاران خلقت هستند و وظيفهاي عام در عالم دارند براي اينكه در طول اسباب مادي(نه در عرض اسباب مادي يا به جاي آنها) وظيفه سببسازي در گردش كار عالم را دارند. اما يك وظيفه خاصي ملائكه در شب قدر پيدا ميكنند و آن تنزلشان است. نه تنها ملائكه بلكه روح، كه در روايات آمده خلقي بزرگتر عظيمتر از ملائكه است، آن هم نزول پيدا ميكند. روايتي است از اميرالمونين(ع) كه بيهقي هم در كتاب «شعب الايمان» نقل كرده است: در آسمان هفتم ملائكهاي هستند كه به آنها روحانيان ميگويند و اساسا كاري به عالم جسم ندارند. آنها در شب قدر از پروردگار اجازه ميگيرند كه نزول كنند. در هنگام نزول بر هيچكسي عبور نميكنند، مگر اينكه براي او دعا كنند و به او بركت ميدهند.
:
نكته جالبي را فخر رازي در تفسير خود در ارتباط با نزول ملائكه بيان ميكند. تعبير او اين است كه: ملائكه مشتاق به بندگان خداوند هستند. برخي بندگانند كه خداوند نسبت به آنها نزد ملائكه مباهات ميكند. اگر پرسيده شود كه آنها چگونه به ما رغبت دارند؟ در صورتي كه ميدانند انسانها معصيتهاي فراواني دارند. ميتوانيم در جواب بگوييم، آنها به معصيتهاي ما اطلاع ندارند. بيشتر طاعات انسان را به تفصيل ميبينند و نه معصيتهاي انسان را. چه آنكه خداوند كه مخاطب به «يا من اظهر الجميل و ستر القبيح» است قبايح را بر ايشان ميپوشاند.
:
اعمال شب قدر
حال در شبي با چنين عظمت كه ملائكه هم دوست دارند در عالم انساني حاضر باشند چه كارهايي توصيه شده است؟ همانطور كه در روايات آمده، برترين اعمال در اين شب عبادت است. در روايات داريم كه هر عمل صالحي مقبول است، اما برترين عبادت، عبادتي است كه منجر به عبوديت شود. اگر شب قدر، شب تحول و تغيير سرنوشت است، بهترين عمل در آن شب توبه و تحول است. حال هركسي در هر درجهاي باشد، كم يا زياد گناه داشته باشد يا نه، همواره جاي توبه و تحول هست. در اينجا اين مساله پيش ميآيد كه غرض اصلي از تمام عبادات اين است كه انسان عبوديت داشته باشد. از خودش بگذرد و خودش را نبيند و در محضر حق به جز حق نبيند. مرحوم ملاصدرا در كتاب مفاتيح الغيب تعبير جالبي را آورده است كه: فايدهاي كه در عبادات فكري و بدني انسان هست آن است كه آيينه قلب انسان صاف شود و آلودگيها از وجود او كنار رود. و اگر عمل محبوب دانسته شده براي اين است كه فرد به معرفت برسد. بعد اشاره ميكند به اين نكته كه: در حديث است كه يك ساعت تفكر از ٦٠ سال عبادت بهتر است. ملاصدرا از اين نتيجه ميگيرد كه همانطور يك ساعت تفكر برتر از ٦٠ سال عبادت تلقي ميشود، شب قدر هم از هزاران ماه برتر است. به عبارت ديگر ملاصدرا درصدد بيان اين نكته است كه جوهره عبادات همان معرفتي است كه با تفكر و تمرين قلب و خشوع و خضوعي كه به واسطه آن تفكر به دست ميآيد، حاصل ميشود. در ادامه اين بحث ملاصدرا كلام ابن سينا را مطرح ميكند؛ ابن سينا ضمن نقل اين حديث نبوي كه «اي علي وقتي كه مردم به خالقشان با انواع نيكيها و اعمال صالح تقرب پيدا ميكنند تو با عقل و با تفكر به او تقرب بجو تا از آنها پيشي بگيري.» اين همان عبادتي است كه به عبوديت ميانجامد.
:
بعد ديگري از عبادات مرحله دعا است. دعا در بعضي از روايات مخ عبادت دانسته شده است. «الدعا مخ العباده»
با اين دعا و نجوا و رويكردي اينچنين بنده به حق حتي ميتواند، تقديراتش را هم تغيير دهد. در اينجا بحث دفع بلا توسط دعا و تغيير مقدرات توسط دعا مطرح ميشود. شبههاي را بعضي مطرح كرده بودند كه اگر مقدرات ما از قبل مشخص شده است، دعاي ما چه فايدهاي دارد؟ در حالي كه در قرآن كريم اين نكته مطرح شده است «وقال ربُّكُمُ ادْعُونِي أسْتجِبْ لكُمْ إِنّ الّذِين يسْتكْبِرُون عنْ عِبادتِي سيدْخُلُون جهنّم داخِرِين»
:
اگر اين توهم پيش بيايد كه دعا چگونه ميتواند با قضا و قدر الهي سازگاري داشته باشد و ميتواند آنها را تغيير دهد؟، جواب اجمالي كه حكما و عرفا مطرح كردهاند و سابقه در روايات نيز دارد اين است كه خود دعا هم جز قضا و قدر است. يعني همانطوري كه اعمال ما با علل و عواملي رقم ميخورد، يكي از علل همين دعاها است. در روايات هم داريم كه فردي از امام صادق(ع) سوال ميكند؛ آنچه به مردم ميرسد به واسطه سرنوشتشان است يا بهواسطه اعمالشان؟ امام(ع) در جواب بسيار دقيقي ميفرمايند؛ قدر و عمل مانند روح و جسد هستند. آنها از هم منفك نيستند. روح بدون جسد نميتواند حس و ادراك كند و جسد بدون روح نميتواند حركتي داشته باشد. وقتي كه اينقدر و عمل با همديگر جمع شدند قوت پيدا ميكنند و به سمت مصالح پيش ميروند. در روايت ديگر هم سوال شده كه وقتي شخصي مريض ميشود آيا دعا كند يا صرفا سمت قدر و سرنوشت برود. ميفرمايند خودِ دعا هم جزو قدر است. در روايت ديگر آمده كه رقيه(و دوا) هم جزو قدر است. اين طور نيست كه وقتي فرد مريض ميشود به بهانه قضا و قدر نه به سمت دوا برود و نه به سمت دعا. ميفرمايند بايد به سراغ اينها برود زيرا همه اينها جزو سلسله عواملي است كه اراده خداوند به وسيله آنها قابل تحقق است. اينها هم جزو قدر محسوب ميشوند. اين را مرحوم ابن سينا در رساله «سر قدر» به خوبي توضيح داده است و ارتباط اين معنا را مرحوم ملاصدرا با نحو و اثبات توضيح داده است كه چطور در لوح محو و اثبات سرنوشتها ميتواند تغيير پيدا كند.
:
پنهان بودن شب قدر
دو نكته از بحث باقي ميماند. يكي بحث مخفي بودن شب قدر است و ديگري بحث ادراك شب قدر. در مورد مخفي بودن شب قدر فخر رازي در ذيل تفسير سوره قدر كلامي دارد كه: اساسا پنهان داشتن يك سلسله از امور دلالت بر عظمت و حرمت آنها دارد و لازم است حرمت آنها حفظ شود. مثال ميزند و ميگويد در روايت داريم كه خداوند رضايت خود را در همه طاعتها قرار داده است تا اينكه مردم در همه طاعتها رغبت كنند. معصيت خود را در معاصي پنهان كرده تا مردم از همه معاصي بپرهيزند و ولي خويش را در بين مردم پنهان كرده تا اينكه مردم همه را احترام كنند. اجابت را در دعا قرار داده تا اينكه همه انواع دعاها را مردم انجام دهند و اسم اعظم خود را در بين اسما مخفي كرده تا همه اسما تعظيم و تكريم شود. همينطور هم شب قدر را مخفي كرده تا اينكه همه ليالي ماه رمضان تكريم شود. اما اينكه چرا از بين شبهاي ماه مبارك رمضان، سه شب مشخص شده است، البته معصومان فرمودهاند بر ما واضح است كه كدام شب شب قدر است اما بهتر است كه آن شبهاي ديگر را هم درك كنيد تا زمينهساز درك كامل شب قدر شود. زيرا بر اساس حديثي در شب نوزدهم تقدير سرنوشتها صورت ميگيرد، در شب بيست و يكم آن تقدير ابرام ميشود(به مرحله قضا ميرسد) و در شب بيستوسوم امضا ميشود.(اشاره به سه مرحله از مراحل تحقق موجودات كه براساس روايات تا اراده حق تعالي اجرا شود بايد سه مرحله قدر، قضا و امضا را بگذراند)
:
ادراك شب قدر
اما معني ادراك شب قدر دقيقا چه چيزي هست؟
معني ادراك شب قدر در اينجا ارتباط وجودي پيدا كردن و نه صرفا فهيمدن يا بيدار ماندن است. اين بحث دقيقا مثل بحث اسم اعظم است. معني فهميدن اسم اعظم اين نيست كه انسان يك لفظي را بفهمد و اينكه گفته شده كسي كه اسم اعظم را بداند هر دعاي او مستجاب ميشود، اسم اعظم يك لفظ نيست.
:
همانطور كه عرفا گفتهاند اسم اعظم كمالات الهي است و آن كسي كه اتصال وجودي به اين كمالات پيدا ميكند، همان كسي است كه اسم اعظم در او تجلي پيدا ميكند. نزد هر كسي كه به آن درجه فنا و بقا رسيده باشد با هر اسمي تواند آن كار را انجام دهد(به تعبير دعاي سحر: و كل اسمائك كبيره). در مورد شب قدر هم ادراك صرفا به معناي فهم يا بيدار ماندن نيست بلكه يك نحو ارتباط وجودي پيدا كردن است. البته اين درجات دارد. مثلا وقتي در مورد ائمه اطهار(ع) صحبت از ادراك ليالي قدر ميشود به خاطر احاطه وجودي كه انسان كامل بر مراتب هستي دارد، آنها خودشان اتحاد وجودي با ليالي قدر دارند. امام باقر(ع) ميفرمايند كه شب قدر هيجوقت بر ما مغفول نمانده است چون در آن شبها است كه ملائكه دايما بر ما طواف ميكنند.
:
اين يك نحو از ادراك ليالي قدر است. چون در واقع همانطور كه عارفان شيعه مطرح كردهاند بنيه انسان كامل خودش ليله القدر است. همچنين در تفسير فرات كوفي آمده كه در تعبيري ميگويند؛ فاطمه(س) خود شب قدر است(اتحاد انسان كامل و ليله قدر اشاره به نقش او در پيدايش و جريان امور هستي دارد) و اگر كسي حضرت زهرا را آنچنان كه سزاوار است بشناسد ليالي قدر را درك كرده است. البته اين امر منحصر به آن حضرت نيست و اگر كسي اميرالمومنين يا ائمه معصومين را آنطور كه حقشان باشد بشناسد، ليالي قدر را درك كرده است. درك ليالي قدر درجات دارد و اوليايي كه به اين درجه رسيدهاند طبعا برترين ادراك را از ليالي قدر دارند. اما آيا ديگران از اين درك ليالي قدر بيبهره هستند؟ همانطور كه ذكر شد اين مساله درجات دارد و اتفاقا راههايي هم در روايات ذكر شده است. امام در پاسخ به سوالي در باب شب قدر فرمودهاند، اگر ميخواهيد شب قدر را درك كنيد صد مرتبه سوره مباركه دخان را در هر شب ماه رمضان بخوان، آن موقع واضح ميشود كه شب قدر در ماه مبارك رمضان است و گاه حضرت اشاره به تجربه معنوي ميكنند و در حديثي كه در تفسير نورالثقلين ذيل سوره قدر آمده به اين مضمون ميفرمايند كه از علائم ادراك ليالي قدر اين است كه رايحهاي خوش احساس ميكني، اگر شب قدر در فصل سرما باشد گرمايي در درون خودت احساس كني و اگر هم در گرما باشد، نسيم خنكي در درون خودت حس ميكني. البته ظاهرا اشاره به تجربههاي معنوي و باطني(گرماي ايمان يا برد اليقين و رايحه ايمان بسان نفس الرحمان) است. البته شايسته نيست از كمترين حد ادراك و شبزندهداري اين شبها غافل بود چون في الجمله ما لا يدرك كله لا يترك كله.
:
آب جيحون را اگر نتوان كشيد/ هم ز قدر تشنگي نتوان بريد
دوست دارد يار اين آشفتگي/ كوشش بيهوده به از خفتگي
اندر اين ره ميتراش و ميخراش/ تا دم آخر دمي فارغ مباش
تو به هر صورت كه باشي ميطلب/ تا به چاهي در رسي اي خشك لب
٭استاد گروه فلسفه و كلام اسلامي دانشگاه شيراز
./.